اولین سانگرد استادِ محبت: نادرابراهیمی
صدایت بوی گُل می داد ،
مرا وقتی صدا کردی
رگ و هر ریشه ام بگسست
مرا وقتی رها کردی
هلا ای سرو آزادی
من از نسل همانانم
که پروردی
سرودِ باد و بارانم
که ام خواندی
مرا وقتی رها کردی
که در خواب زمان بودم
چراغ ِ مهربانت را
شکستند و زبان بودم.
تو یی درشهرمان گرگان ،
به "کوچه باغ آلوچه"،
تویی در خاک مان ایران
میان باغ همسایه .
تو ای خاکستری فـریـاد،
تو را در داغ می جویم ! ؟
به روی قله های داد،
درون باغ می بویم .
تو در من زنده ای
لیکن
تو را همیشه می خوانم
ح – ب
تــــــــوهــم
29/03/1389